۶/۰۷/۱۳۸۶

بازگشت

این مسافرت دور دنیای منم تموم شد بالاخره. بعد از دو روز در راه بودن و طی کردن نصف کره زمین بالاخره رسیدم خونه. البته هنوزم مشکل دارم با تغییر ساعت خوابم. ساعت 3 بعداز ظهر اینجا میشه ساعت 11 شب اونجا که وقت خواب بود. چشمامو با زور باز نگه میدارم و با کمک یه قهوه سیاه خودمو میکشم تا ساعت 5 و 6 که میرم خونه. دیروز گفتم تو خونه یه چرتی بزنم که ساعت شد 9 شب یه دفعه و تازه هنوزم خوابم میومد
این سفر هم غیر از همه منافع علمی که داشت باعث شد رفیق قدیمیمو ببینم. کلی از خاطره های زمان دبیرستان و اوائل دانشگاه رو با هم مرور کردیم. خاطرات قدیمی و شیرین زمان دبیرستان و بعدم دانشگاه. جالب اینه که الان از اون موقع بیشتر از 15 سال میگذره. البته یه بار هم در مدت کوتاهی همدیگر رو در المپیاد دانشجوئی در شیراز دیدیم ولی اون مدت خیلی کوتاه بود. هنوزم بسکتبال بازی میکرد و توی زمین هر روقت میخواست نمیذاشت کسی نفس بکشه. در بریزبن رفتیم وبازی بسکتبالشو دیدم. همونطوری مثل قدیم بازی میکرد. البته من نتونستم بازی کنم ولی خیلی دلم میخواست برم توی زمین. حقیقتش هم من بسکتو در زمین وسط دانشگاه شیراز از اون یاد گرفتم و اون باعث شد که ادامه بدم بازیو. مشهد هم یه مدت بازی میکردم تا وقتی که مربی دانشگاه عوض شد و یکی اومد که دیگه حوصله آموزش دادن نداشت و فقط توپ مینداخت وسط تا دو تا تیم بازی کنن با هم. مربی قدیمی رو چون از اول شروع کرده بود به آموزش دریبل و اصول بازی بچه های قدیمی اعتراض کردن و عوضش کردن
این دیدار باعث شد تا دوباره یادم بیاد که چقدر نکات مشترک داریم با هم. حتی دورادور کلی از سریالها و فیلمها رو دنبال میکردیم. با هم دی وی دی اجرای زنده پینک فلوید رو دیدم و کلی هم حال کردیم. فکر نمیکنم که الان خیلیا با این چیزا حال کنن البته
هر جا که هستین قدر دوستای قدیمیو بدونین و مطمئن باشین که مثل اونا کم پیدا میکنین. اعتماد چیزیه که سخت بدست میاد و دوستان مورد اطمینان هم باید حفظ کرد

0 نظرات: