۱۱/۱۱/۱۳۸۵

باغچه سبزیجات


از سرگرمیهای من کاشتن سبزیجات، گوجه و فلفل در ایوان کوچک آپارتمونه. سال پیش که 3 نوع گوجه و 4 نوع فلفل به اضافه دو نوع ریحون کاشتم. البته امسال بدستور همسر باید کمتر بکارم چون دیگه توی ایوون جای راه رفتن نبود. ازجالبترین چیزائی که کاشتم یه فلفل بود به نام هابانرو که تند ترین فلفل دنیاست! وقتی که فصلشون هم تمام میشه چند تاشونو خشک میکنم و تخماشونو در میارم برای سال بعد. یه چند تائی هم گلدون دارم که 2 تا هم درخت وسطشونه! یه دونه پرتقال که رفیقم 4 تا تخمشو کاشت و وقتی سه تاشون در اومدن یکیشو به من داد و یکی هم یه درخته به نام گینکگو که برگاش خاصیت داروئی داره. خیلی دلم میخواد وقتی برمیگردم ایران اینو با خودم بیارم ولی نمیدونم میشه اورد یا نه. آیا از گمرک میشه رد کرد؟ ممنون میشم اگر کسی میدونه بگه بهم. یه گلدون دیگه هم دارم که گیاه آلوورا هستش که اونم خاصیت داروئی داره. مادرزن یکی از رفقام یه گلدونشو بهم داد و گفت که اصلشو 40 سال پیش از اسپانیا اورده
حالا اینم یه راهنما برای درست کردن باغچه سبزیجات که از لابف هکر لینکشو پیدا کردم

۱۱/۱۰/۱۳۸۵

دنیای مجازی گوگل

یک شایعه که خیلی هم داره داغ میشه میگه که گوگل میخواد یه بازی دنیای مجازی مثل زندگی دوم و دنیای وارکرافت راه بندازه. گوگل تمام قابلیتهاشو قبلا داشته و با یه سری شرکت و آدم هم که در این زمینه تجربه دارن تماس گرفته. اگر اونا تصمیم گرفتن که چنین کاری کنن پس حتما موفق میشن البته اگر نتیجه مثل گوگل تاک نشه. شما چی فکر میکنین؟
راستی من یه مدت یه بازی میکردم توی همین زمینه به نام انتروپیا یونیورس که بد پیشرفت نکردم. آواتارم شکارچی بود و مثل خودم هم بی مو! فقط عینک نداشت

۱۱/۰۶/۱۳۸۵

برف و بوران

این هوای اینجا مث اینکه تازه یادش افتاده که زمستونه! 3-2 روزه پیش صبح که داشتم میومدم سر کار با دوچرخه خیلی وحشتناک بود! هوای نزدیک به منفی 15 درجه و برف و بوران! فکر میکردم که از سرما پوست صورتم داره میترکه عینکم که پوشیده از برف. بدون عینک هم که برف مث سوزن میرفت تو چشم. خلاصه وقتی رسیدم بخش باورم نمیشد که اینهمه خوشحال بشم. خوشبختانه وقتی برف میاد شهرداری سریع برف خیابونا و راه دوچرخه ها رو جمع میکنه و شن و نمک میپاشه. اگر اینکارا رو نکنه که شهر فلج میشه

۱۱/۰۳/۱۳۸۵

اندوکرینولوژیست

سلام خدمت رفقا. یه مشکل پیدا شده برای من. کسی یه اندوکرینولوژیست خوب در کرج, تهران یا مشهد سراغ داره؟ یه کسی که حداقل دو دقیقه وقت بذاره جواب سوال مریضشو بده. ممنون میشم اگَر کسی کمک کنه و آدرس و اسمشو برام ای میل کنین

۱۰/۲۶/۱۳۸۵

بلا

مدتیه که همش به خونه و وطن فکر میکنم. از اینکه چه بلائی امکان داره سر هموطنام بیاد ناراحتم. شدیدا فکر میکنم این آمریکائیا یه برنامه خبیثانه ای برامون دارن و ما هم بدون برنامه ریزی و فقط با صحبت کردن داریم بهش نزدیک میشیم. الان فکر میکنم که هر کاری هم بکنیم اینا تا خون ایرونیا رو نریزن ول نمیکنن. عربها هم که از خداشونه. اسرائیلم که در رویا میبینه روزی که اثری از ایران و ایرانی نباشه. الان فکر میکنم آمریکائیها همینطور دارن نیرو و تجهیزات به عراق وارد میکنن یه دلیلی داره. تلفاتی که آمریکا توی عراق میده برای یه اشغال کامل یه کشور دیگه زیاد نیست ولی اینا دارن بزرگش میکنن که نیرو بیارن. بعد شاید به سوریه و بعدش به ایران حمله کنن. خدا اون روز رو نیاره ولی من فکر میکنم احتمالش خیلی زیاده. در مقابل باید کاری کرد که آمریکائیا بدونن که هزینه حمله به ایران خیلی زیاده و خودشونم تلفات زیادی خواهند داد.
یه کلیپ دیدم که دو تا عراقی راجع به اعدام صدام با هم بحث داشتن که بعد به فحاشی و دعوا رسید. بنظر یکی سنی و طرفدار صدام بود و دیگری ضد اون و موافق اعدام صدام. از فحشهائی که موافق صدام میداد به اونیکی اینا بودن که من دهنم باز مونده بود: ایرانی کثیف، ایرانی دروغگو، کفش ایرانی! اینا رو دیگه ما نشنیده بودیم! کفش ایرونی دیگه چه فحشیه؟ بعد از کی تابحال ایرونیا به دروغگوئی و کثیف بودن معروف شدن که توی عراق شده فحش؟
در کل جنگ خیلی بده ولی وقتی صدای طبلشو دم در خونه خودت میشنوی باید آماده باشی

۱۰/۲۱/۱۳۸۵

راهنمای ورزشی برای بیماران مبتلا به دیابت


یه راهنمای جالب به زبان انگلیسی برای بیماران دیابتی. شامل منافع ورزش برای دیابتیکها، اثر تحرک جسمانی روی میزان قند خون و نکات مهمی که باید قبل و بعد از ورزش رعایت کرد

متن به گفتار

یک صفحه با قابلیت تبدیل متن به گفتار با کیفیت خیلی خوب که مثل قبلیها که من دیدم صدا خیلی روبوتی نیست. خوبیش اینه که زبانهای زیادی داره از جمله انگلیسی، فرانسه، آلمانی و حتی سوئدی

۱۰/۱۷/۱۳۸۵

Chan-wook Park

دیروز بالاخره قسمت سوم از تریولوژی انتقام که شاهکار این کارگردان کره ای هست دیدم. سه تا فیلمن که اسماشون هستش


البته اگر کمی قلبتون ضعیفه و نمیتونین صحنه های قطع شدن دست و پا یا خورده شدن هشت پای زنده و در حال حرکت رو ببینین اصلا پیشنهاد نمیشه مگر با حضور یه بزرگتر! داستانا همش درباره انتقام گرفتن و اثرش روی زندگی مردمه. آدمای عادی که برای انتقام گرفتن چه کارانمیکنن و چه بلائی هم سرخودشون و اطرافیانشون نمیارن. البته فکر کنم ماها آخر انتقام گیری هستیم و اگر یکی بگه بالای چشممون ابروست تا همون چششو در نیاریم ولش نمیکنیم. حتما تجربه کردین که اگر مثلا از لباس کسی یا جنس یه فروشنده اشکال بگیرین تا آدمو آتیش نزنن ول نمیکنن. در اینترنت و وبلاگ نویسی هم که مثال فراوونه

تشکر

تشکر فراوان ازرفقا برای راهنمائیشون بخصوص علیرضای عزیز. این عنوان وبلاگ ما هم درست شد و دیگه بین حروف فاصله نیست

۱۰/۱۵/۱۳۸۵

مکاترونیکس در پزشکی

اینو دیگه نشنیده بودم. مکاترونیکس در پزشکی! مثل اینکه کارشون استفاده از روشها و تکنیکهای علم مکانیک و ربوتیک در پزشکی و جراحیه. اینم آدرس یه بخش فعال در این زمینه در دانشگاه امپریال لندن و اینم یه مجله به نام مکاترونیکس با کلی مقاله جالب

۱۰/۱۴/۱۳۸۵

فرمت عنوان وبلاگ

رفقا کسی میدونه چطوری میشه این فاصله ای که بین حروف توی عنوان وبلاگ من هست درست کرد؟ هرکاری کردم نتونستم از قسمت تغییرات در بلاگر درستش کنم ولی دیدم که خیلیا این مشکلو ندارن. از وقتی که رفتم به این سیستم جدید بلاگر اینطوری شد

۱۰/۱۳/۱۳۸۵

معاینه نورولوژی

یه محل جالب برای آموزش معاینه فیزیکی نورولوژی. کاشکی زمان دانشجوئی ما از اینا بود. البته اگر هم بود ما که اینترنت درست حسابی نداشتیم

سال نو

چند شب پیش که اینجا شب سال نو بود ساعت یه ربع به دوازده رفتیم بیرون. هر سال توی همین محله خودمون میمونیم امسال هم گفتیم همینجا خوبه. مردم کم و بیش ترقه بازیو شروع کرده بودن ولی زیاد نبود. نیمه شب که شد یاد زمان جنگ و بمبارانای تهران افتادم که ضد هوائیها میزدن و بقول بچه ها گوجه کباب میکردن! صداشون هنوز تو گوشمه و فکر اینکه آیا امشب بالاخره بمب روی سر کدوم بدبختی میوفته فقط خدا کنه ما نباشیم! آخر خودخواهی! ولی اینجا فقط شادی بود همراه با صدای اونهمه انفجار. البته محله ما محله فقیر نشینه و فشفشه ها کوچولو بودن ولی از اونطرف شهر آتیش بازی خیلی قشنگ معلوم بود. داشتیم آتیش بازی رو با کمی فاصله از جمعیت نگاه میکردیم که یه دفعه یکی از فشفشه ها عوض اینکه بالا بره کجکی اومد طرف ما و نزدیک دو متری ما خورد زمین و شروع کرد به منفجرشدن. من هم که تا حالا فکر میکردم در شرائط خطرناک اصل اول حمایت از همسر عزیز است جلوتر از اون شروع کردم به فرار کردن! این فشفشه هم هی میپرید بالا و منفجر میشد. بعد از اینکه کلی دور شدیم بالاخره وایستادیم . فکر نمیکردم اینهمه جون عزیز باشم! بالاخره آتش بازی تموم شد و رفتیم خونه. بعدا توی روزنامه خوندیم که کسی مجروح نشده بود از آتش بازی فقط یه عده در مرکز شهر که مست کرده بودن افتاده بودن به جون هم و چند تائی زخمی شده بودن! سال بیش ولی یه نفر فشفشه خورده بود به چشمش و کور شده بود بنده خدا

۱۰/۱۱/۱۳۸۵

تعطیلات و مقاله

امثال من از تعطیلاتم استفاده نکرده بودم. قصد سفر به ایران رو داشتیم که متاسفانه بدلیلی مجبور به کنسل کردن بلیطهامون شدیم. دیدم که اگر ازتعطیلاتم استفاده نکنم از بین میرن بنابراین قبل از اتمام سال مرخصی گرفتم و خونه موندم و فقط استراحت. البته یه سفر کوچک هم با همسرم رفتیم ولی بیشتر وقت رو خونه بودیم. بعد از کلی کار دیگه نمیتونستم ادامه بدم و یه استراحت احتیاج بود. از دوم ژانویه هم دوباره میریم سر کار ولی ایندفعه با انرژی! منتظر نتیجه یه مقاله که برای یه ژورنال فرستادم هستم و قرار بود نتیجش قبل از آخر سال بیاد ولی خبری نشد. برام خیلی مهمه که قبول بشه ولی مجلش سطحش بالاست و احتمال رد شدنش هست. البته اگر قبول نشه با کمی تغییرات سریع میفرستمش یه مجله دیگه! ببینیم خدا چی صلاح میدونه