۵/۱۳/۱۳۸۵

اهدای خون قسمت سوم

دیروز توی بخش به هر کس که قضیه انتقال خون و رفتار پرسنل اونجا رو میگفتم تعجب میکرد و میگفتن که اونا حق ندارن با مراجعین رفتار اینجوری داشته باشن. خلاصه همسرم اومده بود که بهم سر بزنه بهش گفتم. اونم ناراحت شد ولی چیزی نگفت. یه سری کورس اینجا گذرونده که توشون یه چیزی تو مایه های اخلاق پزشکی هم بوده و میگفت توی اونها خیلی راجع به رفتار پرسنل بخشهای پزشکی با مراجعه کننده ها توصیه شده و خیلی مهمن. بعدم گفت که میره خونه. بعد از نزدیک به سه ربع دیدم که برگشت. تعجب کردم. گفت که رفته اونجا و ردیفشون کرده! رفته بود اونجا و به همون دو نفری که اونجا بودن گفته بود که میخواد با رئیس اونجا صحبت کنه و شکایت داره! اونام زنگ زده بودن به رئیس و اومده بود. یک پزشک خیلی مسن و خوش اخلاق. و بعد قضیه رو همسرم براش تعریف کرده بود. اونم اون دو نفر رو صدا زده بود توی اطاقش و ازشون توضیح خواسته بود. اون پرسنل مسن تر که بداخلاقی کرده بود هم آخرش کلی معذرت خواهی کرده بود و گفته بود اگر همسرتون بیاد من از اونم معذرت میخوام. خلاصه اینطوری قضیه اهدای خون ما تموم شد

0 نظرات: