یه ارتباط مستقیمی بین گرفتاری من و وبگردیم وجود داره. هر وقت گرفتار ترم وبگردیم هم بیشتر میشه! البته مثل اینکه خیلیها دچار این مشکل هستن.
این روزا همه راجع به سهمیه بندی بنزین مینویسن. اینجا هم که بنزین سهمیه بندی نیست ولی اینقدر گرونه که آدم هر وقت میخواد ماشینو تکون بده کلی حساب کتاب میکنه. ما که فقط برای خرید بزرگ آخر هفته اونم هفته در میون ماشینو در میاریم. ماهی یکی دو بار هم بریم مهمونی باهاش. هر ماه هم حدود 40 لیتر بنزین میزنیم. حالا نمیدونم کسیکه تهران زندگی میکنه با 100 لیتر در ماه چکار میتونه بکنه. اینجا حداقل وسایل نقلیه عمومی خیلی خوب و منظم کار میکنن. چند وقت پیش همسرم برای یه دوره آموزشی باید میرفت یه شهر دیگه ولی بدلیل بارندگی قسمتهائی از مسیر رفته بود زیر آب. قطار حرکت کرد با کمی تاخیر و تا مقصد دو مرتبه مسافرا از قطار پیاده شدن و با اتوبوس برده شدن ایستگاه بعدی و بقیه مسیر رو با قطار رفتن تا رسیدن به مقصد. دیر رسید ولی بالاخره رسید و قطار رو کنسل نکردن! یاد یه بار افتادم که از مشهد میخواستم برم شیراز و امتحان هم داشتم. بدلیل وضع هوا 2-1 تا مسیر کنسل شد ولی دیگه جائی برای ماها در نظر نگرفتن و همه به امان خدا ول شدن. بالاخره خودمون از طریق یه آژانس و بکمک آشنا بلیط گرفتیم و خودمونو رسوندیم شیراز
دوباره بعد از نزدیک 2 ماه تمرین جودو رو شروع کردم. هفته پیش برای اولین بار که تمرین کردم موقع مبارزه ازهمه تقریبا خوردم! پریروز بالاخره یکیو زدم ولی از بقیه خوردم. حالا امشب هم تمرین دارم ببینم چی میشه. دفعه پیش یه پسره که کمربند زرد داشت و فکر کنم 15 سالش بود آنچنان ما رو آویزون کرد که خودم باورم نمیشد. بعضی از این سوئدیها هم خیلی خرزور میشن
یکی از بچه های تمرین جودو هم دیدم روی سینش کلی جوش داره. گفتم آبله مرغون گرفتی گفت نه سوریازیس دارم. فکر کردم حالا در ایران مردم همه بیماریهاشونو مخفی میکنن و هیچکس بیماریهاشو به بقیه نمیگه. بیمار بودن که خجالت نداره. نشاندهنده ضعف و ناتوانی هم نیست
این روزا همه راجع به سهمیه بندی بنزین مینویسن. اینجا هم که بنزین سهمیه بندی نیست ولی اینقدر گرونه که آدم هر وقت میخواد ماشینو تکون بده کلی حساب کتاب میکنه. ما که فقط برای خرید بزرگ آخر هفته اونم هفته در میون ماشینو در میاریم. ماهی یکی دو بار هم بریم مهمونی باهاش. هر ماه هم حدود 40 لیتر بنزین میزنیم. حالا نمیدونم کسیکه تهران زندگی میکنه با 100 لیتر در ماه چکار میتونه بکنه. اینجا حداقل وسایل نقلیه عمومی خیلی خوب و منظم کار میکنن. چند وقت پیش همسرم برای یه دوره آموزشی باید میرفت یه شهر دیگه ولی بدلیل بارندگی قسمتهائی از مسیر رفته بود زیر آب. قطار حرکت کرد با کمی تاخیر و تا مقصد دو مرتبه مسافرا از قطار پیاده شدن و با اتوبوس برده شدن ایستگاه بعدی و بقیه مسیر رو با قطار رفتن تا رسیدن به مقصد. دیر رسید ولی بالاخره رسید و قطار رو کنسل نکردن! یاد یه بار افتادم که از مشهد میخواستم برم شیراز و امتحان هم داشتم. بدلیل وضع هوا 2-1 تا مسیر کنسل شد ولی دیگه جائی برای ماها در نظر نگرفتن و همه به امان خدا ول شدن. بالاخره خودمون از طریق یه آژانس و بکمک آشنا بلیط گرفتیم و خودمونو رسوندیم شیراز
دوباره بعد از نزدیک 2 ماه تمرین جودو رو شروع کردم. هفته پیش برای اولین بار که تمرین کردم موقع مبارزه ازهمه تقریبا خوردم! پریروز بالاخره یکیو زدم ولی از بقیه خوردم. حالا امشب هم تمرین دارم ببینم چی میشه. دفعه پیش یه پسره که کمربند زرد داشت و فکر کنم 15 سالش بود آنچنان ما رو آویزون کرد که خودم باورم نمیشد. بعضی از این سوئدیها هم خیلی خرزور میشن
یکی از بچه های تمرین جودو هم دیدم روی سینش کلی جوش داره. گفتم آبله مرغون گرفتی گفت نه سوریازیس دارم. فکر کردم حالا در ایران مردم همه بیماریهاشونو مخفی میکنن و هیچکس بیماریهاشو به بقیه نمیگه. بیمار بودن که خجالت نداره. نشاندهنده ضعف و ناتوانی هم نیست
0 نظرات:
ارسال یک نظر