امروز صبح وقتی اومدم بخش دیدم یکی از پروفسورای بخش با ریش نزده با پسرش توی آشپزخونه بخش نشستن و دارن صبحانه میخورن! ازش سوال کردم چی شده گفت توی خونه همسایشون یه نارنجک! انداختن خلاصه پلیس و گروه خنثی سازی بمب اومدن و همه خونه های دور و بر رو هم تخلیه کردن اینام آواره شدن! و اون و یه پسرش اومدن بخش. زنش رفته پهلوی یکی از دوستاش و دو تا پسر دیگرش هم رفتن خونه دوست دختراشون.
۶/۲۴/۱۳۸۵
پروفسور و نارنجک
برچسبها:
زندگی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 نظرات:
ارسال یک نظر