دیروز برای اولین بار توی شهر ما برف اومد. صبح که از خواب پا شدم وقتی دیدم حدود 20 سانت برف رو زمین نشسته دهنم از تعجب باز موند. یه فحشی زیر لب دادم وقتی از بالا دیدم دوچرخم زیر برف مدفون شده. این سرما یعنی نه قفل باز میشه و نه میشه دنده عوض کرد. پس باید پیاده رفت. باید لباسهای گرمتر! رو هم در میاوردیم. دستکش گرمترکلاه گرمترشال گرمتر و کلا هرچی از قبل میپوشیدیم باید گرمترشو از توی انبار در میووردیم. وقتی هوا اینجوریه لباس پوشیدن هم مثل یه مراسم طولانی انجام میشه. باید دیگه صبحها کمی زودتر پاشم تا وفت جبران بشه. زمستان طولانی و دپرس کننده سوئد شروع شد. لعنتی تموم هم نمیشه اینقدر طولانیه.
-
دیشب وقتی از تمرین برگشتم دیدم تلویزیون فیلم خانه ای از ماسه و مه رو گذاشته. قبلا ندیده بودمش و با اینکه تا دیرقت طول کشید دیدمش. آخرش فقط گریمونو کلی دراورد. قیلم خیلی قشنگی بود . من خیلی خوشم اومد. سبک فیلمبرداری و استفاده از کنایات تصویری و فضاسازی خیلی جالبی داشت. دلم میخواد از کارگردانش بازم فیلم ببینم